فردای آن روز، بلند شدم دیدم که دکتر در رختخوابش نیست و موتورگازیمان هم داخل حیاط نیست. شوهرم را بیدار کردم و گفتم دکتر کجا رفته؟ در همین بین، صدای موتور را شنیدیم که از درِ پشتی حیاط وارد شد. از دکتر پرسیدیم کجا بودی شما؟ گفت رفتم پیش مادر علیرضا و در مورد وضعیت درسی علیرضا پرسیدم. توان فرستادن او به سبزوار برای ادامه تحصیل را ندارد. من خودم را به عنوان مسئول آموزش و پرورش معرفی کردم و گفتم هزینههای ادامه تحصیل ایشان را تقبل میکنم. خودم را معرفی نکردم، شما هم به آنها چیزی نگویید.
این آقا علیرضا ادامه تحصیل دادند و الان هم در دانشگاههای تهران تدریس میکنند. ایشان روزی به همین خانه آمدند و کلی از من تشکر کردند.»
برچسب : نویسنده : 3farazeiran9 بازدید : 49